چرا پرده زبرا به پرفروشترین پرده بازار تبدیل شده است؟
تاریخ انتشار: ۳۰ شهریور ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۱۷۵۶۱۴
به گزارش بازرگانی خبرگزاری مهر، پرده های مدرن عموماً ساده و بدون تزئین هستند و بیشتر در رنگ های خنثی دیده می شوند. پرده های پارچه ای، شید استاندارد و ساده، پرده پانچ، دو مکانیزم، کرکره ای، مدرن مکانیزه و زبرا از انواع پرده های مدرن موجود در بازار هستند. یکی از دلایلی که پرده زبرا بیش از سایر پرده های مدرن مورد توجه و استقبال قرار گرفته است امکان تنظیم نور با این نوع پرده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پرده زبرا چیست؟
پرده زبرا شبیه پرده های کرکره ای هستند و آنها را با نام های دبل رول یا پرده دوبل هم می شناسند. جنس این پرده از پارچه و دارای یک لایه تور و یک لایه پارچه است. تفاوت پرده زبرا و کرکره ای جنس آن است. هرچند تنوع زیادی دارند و در انواع مختلف در بازار موجودند اما جنس پارچه آن سبب برتری بخشیدن پرده های زبرا به پرده های کرکره ای شده و آن ها را بادوام تر می دانند. انواع پارچه های پلیسه، طرح دار، ساده، سیلویت و حتی چاپ طرح دلخواه شما روی پارچه می توانند پارچه های تشکیل دهنده پرده زبرا باشند. همان طور که از اسم این نوع پرده پیداست خطوطی افقی شکل دارد و یکی در میان رنگی است. یکی دیگر از عواملی که باعث محبوبیت پرده های زبرا شده این است که قابلیت های پرده های شید و کرکره ای را به صورت همزمان دارد.
زبرا چگونه کار می کند؟
پرده های زبرا در سه نوع دستی، برقی و اتوماتیک در بازار عرضه می شوند. در حالت دستی کنار پرده زنجیر ها و طناب هایی وجود دارند که تنظیمات پرده به وسیله آن ها صورت می گیرند و بیشتر پرده های زبرا از این نوع هستند. با کشیدن طناب هایی که کنار پرده آویزان است میتوان پرده را تا هر اندازه ای که مایل باشید جمع کنید و برای دوباره باز کردن پرده از همین طناب استفاده می کنیم. زنجیری که کنار پرده وجود دارد برای تنظیم میزان نور عبوری تعبیه شده است. شما می توانید میزان نور ورودی را از ۱۹ تا ۹۰ درصد تنظیم کنید. اگر بخواهید از تمام نوری که امکان ورود دارد استفاده کنید می توانید با استفاده از طناب پرده را به طور کامل به بالا جمع کنید و در صورتی که می خواهید از وسایل خود در برابر نور محافظت کنید و نور فیلتر شده را وارد محیط کنید مثل زاویه دادن به میله های پرده کرکره ای نوار های موازی پرده ها را به هر میزان که مطلوب شماست کنار هم یا روی هم قرار دهید.
انواع پرده زبرا و کاربرد ها و مزایا
رایج ترین انواع پرده های زبرا به دسته های ساده یا کلاسیک، سه بعدی و کودک تقسیم می شوند. پرده زبرا ساده به صورت تک رنگ و یا طرح چوب در بازار در دسترس عموم قرار گرفته است و از اولین انواع پرده زبرا است. امروزه پرده های زبرا کلاسیک در انواع گل دوزی شده و پلیسه یافت می شود. پرده های زبرا کودک را طرح آن از سایر پرده های زبرا جدا می کند. پرده های زبرا در این نوع دارای طرح های کارتونی و عروسکی هستند که می توانند انتخاب مناسبی برای اتاق کودکان باشند. پرده های زبرا سه بعدی به دسته ای از پرده های زبرا گفته میشود که دارای طرح های سه بعدی هستند و بیشتر برای اتاق نوجوانان، آشپزخانه و فضاهای اسپرت استفاده می شوند. یکی از مزایای پرده زبرا کم اشغال کردن فضاست و اینکه به راحتی می توانند در فرورفتگی پنجره ها قرار بگیرند و در بیشتر سبک های دکوراسیون قابل استفاده هستند.
مقایسه نصب و قیمت زبرا با سایر پرده ها
پرده زبرا دارای یک بخش فلزی است که در کارخانه مونتاژ می شود و یک بخش اصلی نیز دارد. برای نصب پرده زبرا ابتدا باید تصمیم بگیرید که می خواهید آن را به سقف وصل کنید یا از روش مرسوم تر، یعنی وصل کردن آن به دیوار بالای پنجره استفاده کنید. نصب را خودتان هم می توانید انجام دهید؛ برای این کار به وسیله ای برای علامت گذاری، متر، پیچ و رول پلاک و دریل و چکش نیاز دارید. ۱۰ تا ۱۵ سانتی متر از لبه پرده به سمت داخل را علامت زده و پس از سوراخ کردن آن با پیچ و رول پلاک پایه دیواری را نصب کنید. سپس با استفاده از شیار های پشتی، پرده را در آن چفت می کنیم. نصب آن از سایر پرده ها آسان تر است و خودتان به راحتی می توانید از عهده انجام آن برآیید. همچنین به دلیل دوام بالای پرده های زبرا در هزینه های خود صرفه جویی کرده اید و با توجه به اینکه پرده های زبرا با انواع مختلف پارچه در بازار موجودند از نظر قیمتی با طیف نسبتاً وسیعی روبرو هستیم.
این مطلب، یک خبر آگهی بوده و خبرگزاری مهر در محتوای آن هیچ نظری ندارد.
کد خبر 5310184منبع: مهر
کلیدواژه: دکوراسیون منزل کسب و کار لوازم خانگی کسب و کار دکوراسیون منزل کسب و کارهای اینترنتی لوازم خانگی گروه خودروسازی سایپا هنرستان تبلیغات کشاورزی تجارت الکترونیک ناشنوایی خدمات درمانی داروسازی بازی های رایانه ای نظام مهندسی سایر پرده ها پرده های زبرا انواع پرده پرده زبرا کرکره ای
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۱۷۵۶۱۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پرفروشهای داستانی حوزه مقاومت در نمایشگاه
چه میشود که کتابی، در یک نمایشگاه چند روزه خوب دیده میشود و خوب میفروشد؟ قطعاً دلایل زیادی برای موفقیت کتابها در رویدادهای اینچنینی وجود دارد. بخشی از این دلایل به جذابیت خود کتاب برمیگردد.
به گزارش مشرق، کتاب «سلام بر ابراهیم» در نمایشگاه مجازی سال گذشته فروش خوبی داشت و البته همیشه یکی از پرطرفدارترین کتابهای ادبیات پایداری بوده است، چون تصویری واقعی و ملموس از شهید هادی را نشانمان میدهد. در این کتاب با مرد جوانی مواجه میشویم که سراسر فضایل اخلاقی است، اما پا روی زمین دارد و بهظاهر همه کنش و واکنشهایش زمینیاند. در گذر از همین زندگی عادی، همین حوادث ریز و درشتی که با آنها مواجه میشود، فضایل اخلاقیاش را نیز بروز میدهد. کتاب «سلام بر ابراهیم» در معرفی شهید هادی به اغراق روی نمیآورد و فقط حقیقت را، تا حد ممکن به همان شکلی که بوده است روایت میکند.
میخوانیم: در ایام مجروحیت ابراهیم به دیدنش رفتم. بعد با موتور به منزل یکی از رفقا برای مراسم افطاری رفتیم. صاحبخانه از دوستان نزدیک ابراهیم بود. خیلی تعارف میکرد. ابراهیم هم که به تعارف احتیاج نداشت! خلاصه کم نگذاشت. تقریباً چیزی از سفره اتاق ما اضافه نیامد! جعفر جنگروی از دوستان ما هم آنجا بود. بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور میرفت و دوستانش را صدا میکرد. یکییکی آنها را میآورد و میگفت: ابرام جون، ایشون خیلی دوست داشتند شما را ببینند و… ابراهیم که خیلی خورده بود و به خاطر مجروحیت، پایش درد میکرد، مجبور بود به احترام افراد بلند شود و روبوسی کند. جعفر هم پشت سرشان آرام و بیصدا میخندید. وقتی ابراهیم مینشست، جعفر میرفت و نفر بعدی را میآورد! چندین بار این کار را تکرار کرد. ابراهیم که خیلی اذیت شده بود با آرامش خاصی گفت: جعفر جون، نوبت ما هم میرسه!
راوی میافزاید: آخر شب میخواستیم برگردیم. ابراهیم سوار موتور من شد و گفت: سریع حرکت کن! جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد. فاصله ما با جعفر زیاد شد. رسیدیم به ایست و بازرسی! من ایستادم. ابراهیم با صدای بلند گفت: برادر بیا اینجا! یکی از جوانهای مسلح جلو آمد. ابراهیم ادامه داد: دوست عزیز، بنده جانباز هستم و این آقای راننده هم از بچههای سپاه هستند. یک موتور دنبال ما داره میاد که… بعد کمی مکث کرد و گفت: من چیزی نگم بهتره، فقط خیلی مواظب باشید. فکر کنم مسلحه! بعد گفت: بااجازه و حرکت کردیم. کمی جلوتر رفتم توی پیادهرو و ایستادم. دوتایی داشتیم میخندیدیم. موتور جعفر رسید. چهار نفر مسلح دور موتور را گرفتند! بعد متوجه اسلحه کمری جعفر شدند! دیگر هر چه میگفت کسی اهمیت نمیداد و… تقریباً نیم ساعت بعد مسئول گروه آمد و حاج جعفر را شناخت. کلی معذرتخواهی کرد و به بچههای گروهش گفت: ایشون، حاج جعفر جنگروی از فرماندهان لشگر سیدالشهداء هستند. بچههای گروه، با خجالت از ایشان معذرتخواهی کردند. جعفر هم که خیلی عصبانی شده بود، بدون اینکه حرفی بزند اسلحهاش را تحویل گرفت و سوار موتور شد و حرکت کرد. کمی جلوتر که آمد ابراهیم را دید. در پیادهرو ایستاده و شدید میخندید! تازه فهمید که چه اتفاقی افتاده. ابراهیم جلو آمد، جعفر را بغل کرد و بوسید. اخمهای جعفر باز شد. او هم خندهاش گرفت. خدا را شکر با خنده همهچیز تمام شد.
شهادت و حقیقت، خاطراتی از جنس پاکی و مظلومیت
کتاب «من میترا نیستم» نیز در فهرست پرفروشهای نمایشگاه کتاب ۱۴۰۲ جای گرفته بود. این کتاب که کاری از معصومه رامهرمزی و بازنویسی یکی از آثار قبلی اوست، داستانی از پاکی و معصومیت را روایت میکند. داستان دختر نوجوانی به اسم زینت کمایی که به انقلاب دل بست و به سهم خود برای تحقق آرمانهای آن کوشید، اما به دست دشمنان همین انقلاب به شهادت رسید. زمان شهادت چهارده سال بیشتر نداشت. سرشار از زندگی بود و مسیری طولانی پیش رو داشت. اما در همان نخستین قدمها، قربانی ترور منافقین شد. منافقینی که شرارت را نمایندگی میکردند، شرارتی که تاب تحمل پاکی و درستی این دختر نوجوان را نداشت و نه فقط با او یا با انقلاب، که با همه زیباییها و خوبیها دشمن بود. آنچه جذابیت این کتاب را بیشتر میکند، لحن صمیمی و سادهای است که رامهرمزی برای مرور زندگی شهید کمایی انتخاب کرده است. همین مظلومیت و معصومیت قهرمان داستان است که خواهناخواه خواننده را متأثر میکند و به درون روایت میبرد. معصومیتی که به شهادت ختم شد و مظلومیتی که حتی بعد از این شهادت، ادامه داشت.
در جایی از کتاب، از قول مادرش میخوانیم: بعد از اینکه خودش را شناخت و فهمید از زندگی چه میخواهد، اسمش را عوض کرد. میگفت: «من میترا نیستم. اسمم زینبه. با اسم جدید صدام کنید.» از باباش و مادربزرگش به خاطر اینکه اسمش را میترا گذاشته بودند، ناراحت بود. من نُه ماه بچهها را به دل میکشیدم؛ اما وقتی به دنیا میآمدند، ساکت مینشستم و نگاه میکردم تا مادرم و جعفر روی آنها اسم بگذارند… بعد از انقلاب، دیگر دخترم نمیخواست میترا باشد. دوست داشت همهجوره پوست بیندازد و چیز دیگری بشود؛ چیزی به خواست و اراده خودش، نه به خاطر من، جعفر یا مادربزرگش… زینب برای اینکه تکلیف اسمش را برای همیشه روشن کند، یک روز روزه گرفت و دوستان همفکرش را برای افطار به خانه دعوت کرد. میخواست با این کار به همه بگوید که دیگر میترا نیست و این اسم باید فراموش شود.
همچنین باید از «تنها گریه کن» کاری از اکرم اسلامی نام ببریم، کتابی درباره شهید محمد معماریان که زندگیاش از زبان مادرش اشرف سادات منتظری مرور میشود. «برای بقیه سه سال از شهادت محمد گذشته بود، برای من هر روزِ این سه سال، بهاندازه سی سال کش آمده بود.» اینجا با مادر شهید روبهرو هستیم، مادری که از خودش، از خاطراتش، و از پسرش صحبت میکند. «آن اوایل که جنگ شروع شد، ما فکر میکردیم خیلی زود تمام میشود. به خیالمان هم نمیرسید که هی جوانها بروند و برنگردند، مردها سایهشان از سر زن و بچههایشان کم شود و زنها تلاش کنند قوی روی پا بمانند و بچههایشان را دستتنها بزرگ کنند. ما بارها و بارها هر چیزی را که به فکرمان میرسید، پشت کامیونها بار بزنیم و هر دفعه توی دلمان دعا کنیم دفعه آخر باشد و خیلی زود شر جنگ از زندگیمان کم شود، ولی نشود و دوباره سبزی خشک کنیم و لباس بدوزیم و چشم به راه، بغضمان را فرو بخوریم و به هم دلداری بدهیم.»
حرفهای مادر، خواننده را نه فقط درگیر میکند، که تکان میدهد. خاطراتش را میخوانیم و در بخشهایی از آن، با حقایقی بزرگ مواجه میشویم. «سرش را آورد بالا و این بار با التماس و بغض خیره شد توی چشمهایم و گفت: مامان جان! میدونید شهادت داریم تا شهادت. دلم میخواد طوری شهید بشم که احتیاج به غسل نداشته باشم؛ مثل امام حسین بدنم بمونه روی زمین، زیر آفتاب. دعا میکنی برام؟ نمیفهمیدم این بچه کجاها را میدید. غافلگیر شده بودم. من فوق فوقش دعا میکردم پسرم با شهادت عاقبتبهخیر بشود، اما پسرم، فقط آن را نمیخواست؛ آرزو داشت تا آنجا که میشود، شبیه امامش باشد.»